یهودیان حجاز در صدر اسلام
مجاورت و رفت و آمدهای مکرر تجاری به کشورهای مختلف از یک سو و پناهجویی دیندارانی که از ستم میگریختند و این سرزمین را مأوای خویش قرار میدادند از سوی دیگر، موجب شد که در کنار بتپرستی که بزرگترین دین شبه جزیره به حساب میآمد، ادیانی چون یهودیت، مسیحیت و ثنویت و دهریه نیز به سرزمین عرب راه یابد، این ادیان اگرچه رونق چندانی نداشتند؛ اما از عوامل تأثیرگذار فرهنگی و اجتماعی جامعه عربی به شمار میآمدند.
محتویات
یهودیت
درباره ورود اولین گروه یهودی به شبه جزیره، اقوال چندی از سوی مورخین ذکر گردیده که بعضی از آنها بیشباهت به افسانه نیست. اقوال کسانی که قائلند ورود یهودیت به جزیرةالعرب به دوران حضرت موسی علیه السلام برمیگردد و این که ایشان لشکری را برای مقابله با حجازیان، فرستاد و سرانجام این لشکر در یثرب ساکن شدند. و نیز اخبار حضور "داوود نبی علیه السلام" به همراه سبط "یهودا" در خیبر و هدیه آن به بنیاسرائیل، بیتردید از صحت تاریخی چندانی برخوردار نبوده و معتبر نیستند.
بعضی از اخباریون نیز ابتدای ورود یهود به شبه جزیره را به ایام "بختالنصر" مربوط میدانند؛ این که بعد از حمله بختالنصر به فلسطین، عدة زیادی از یهودیان فرار کرده، در «وادیالقری» و «خیبر» و «تیماء» و «یثرب» ساکن شدند، بعید به نظر نمیرسد، چرا که این امر به خاطر وحدت جغرافیایی فلسطین و حجاز و نیز دائر بودن راهها، کاملاً طبیعی به نظر میرسد. از قسمتهایی از «تلمود» و «یشناه» نیز چنین برمیآید که یهودیان از زمان "بنوکد نصر"(بختالنصر) به جزیرةالعرب گریخته و از عادات و رسوم عرب متأثر گشتهاند.
اخبار نقل شده دیگری نیز حاکی از این امر است که با ظهور دولت روم و حمله آنان به عبرانیان، یهودیان بسیاری ناگزیر از سکونت در حجاز شدند. با تسلط "تیتوس" قیصر روم، بر شام و فلسطین و قدس در سال 70 میلادی، هیکل یهود نابود گردید. و یهودیان از ورود به قدس منع گردیدند. بار دیگر نیز در زمان "قیصر هدریان" در سال 132 میلادی، یهودیان تار و مار گردیدند. در نتیجه بسیاری از آنان به حجاز و عده کمی نیز به یمن گریختند.
یهودیان یمن
از یهودیان یمن و اخبارشان خبر چندانی بدست ما نرسیدهاست؛ عدهای از مورخین ورود اولین گروه از یهودیان به یمن را همپای ورود یهودیان به منطقه حجاز میدانند؛ عدهای هم انتشار یهودیگری در یمن را از زمان "تبع ابیکرب" دانستهاند.
و این که بر اثر ظلم و ستم یهودیان یثرب به اوس و خزرج، "مالک بن عجلان خزرجی" تبّع را از ستم یهودیان بر خویشتن آگاه نمود. او به یثرب لشکر کشید و عده زیادی از یهودیان را کشت و یکی از فرزندان خود را در آنجا باقی گذاشت؛ تا اخبار آنها را به وی گزارش کند؛ اما یهودیان او را کشتند و موجبات حمله مجدد تبع را پدید آوردند، تبع قصد ویرانی یثرب را کرد؛ اما دو تن از احبار یهود یثرب، به نامهای "کعب" و "اسد" که از جمله راسخان در علم بودند، او را از این کار برحذر داشتند. آنان او را از عذاب آسمانی بیم داده و این شهر را مأمن و هجرتگاه پیامبر آخرالزمان صلی الله علیه و آله معرفی کردند. از اینرو تبع از خواستهاش برگشت و به یهودیت تمایل یافته، این دو کاهن را به همراه خود به یمن برد. در جریان مباهلهای که بین این دو عالم یهودی و بتپرستان یمنی به وقوع پیوست کاهنان به پیروزی رسیده، بسیاری از حمیریان به یهودیت گرویدند.
یهودیان به جهت آزادی کاملشان در یمن، توجه گروهی از ساکنین یمن را به خود جلب کردند، به طوری که بسیاری از «بنی حارث بن کعب» و عدهای از «غسان» و «جذام» به جهت مجاورت با یهودیان به آیین یهود درآمدند؛ اما یهودیان به جهت افکار خاص یهودیگریشان هرگز آنان را به خود ملحق نکردند و آنان را در جامعه خود جای ندادند، بلکه آنان را «سامریون» مینامیدند.
متقنترین اخبار یهود یمن که بدست ما رسیده جریان «واقعه اخدود» در اواخر قرن ششم میلادی است. در این زمان یهودیان یمن با تأثیرگذاری بر "ذینؤاس" پادشان یمن، او را به کشتار مسیحیان نجران برانگیختند. در پی این واقعه، نصارای حبشه به انتقام خون همکیشان خود پرداخته، به فرماندهی "اریاط بن اصمحه" حکومت ذونؤاس را در هم شکستند. بعد از مرگ اریاط، حکومت "ابرهه" فرار بسیاری از یهودیان یمن و پراکنده شدنشان را در نقاط مختلف در پی داشت. یهودیانی هم در آنجا باقی ماندند تا این که اسلام آنجا را فراگرفت. پس بسیاری از آنان از جمله "کعبالاحبار" و "وهب بن منبه" به اسلام گرویدند.
یهودیان حجاز
یثرب از اولین سکونت گاههای یهود در جزیرةالعرب به شمار میآید و مهمترین قبایل یهود که شامل بنینضیر، بنیقینقاع، بنیتهدل، بنیزعورا، بنیثعلبه، بنیمحمر، بنیعکرمه و بنیزید میشدند، در این شهر ساکن بودند. بعضی از این قبایل یهودی از قبایل اصیل یهودی به شمار میآمدند که از زمان "تیتوس" و "هدریان" و ماقبل آنها به این منطقه آمده بودند. آنان از قدمای یهود بوده که نسبتشان به «کاهنین» (کاهن فرزند هارون) و «اسباط عشره» برمیگشت.
بعد از سیل ارم و کوچ اوس و خزرج و أزد به یثرب، یهود طبق عهدی که با آنان بسته بود، با آنها به زندگی پرداخت؛ اما بعد پیمان شکسته و به جهت کمی نفرات، اوس و خزرج در دستشان زبون و خار بودند. به طوری که مردی یهودی به منزل یک اوسی یا خزرجی یا ازدی وارد میشد و او نمیتوانست مانع تجاوز او به اموال و ناموسش گردد. تا این که "مالک بن عجلان" نزد "تبع ابی کرب" رفته و او را از غلبه یهود بر خویش آگاه نمود. او هم به یثرب حمله برد و سیادت یهود بر عرب را در هم شکست. گفته شده که مالک بن عجلان، از "ابوجبلة غسانی" امیر غسانی، یاری طلبیده و به مدد نیرنگ او، مالک عدهای از سران یهود را به بهانه صلح به شام دعوت کرد، سپس از این فرصت استفاده کرده همه را از دم تیغ گذراند.
از آن پس یهود، متعرض اوس و خزرج نشدند و زمام امور یثرب بدست اوس و خزرج افتاد. و یهودیان دژنشینی اختیار کردند. آنان در منطقهای که از یثرب تا خیبر و تا تیماء کشیده میشد، ساکن شدند و به جهت فراوانی آب این منطقه، کشاورزی را پیشهی خود ساختند و در کنار آن به تجارت نیز میپرداختند. آنان به تجارت خشکبار و آبجو و مشروبات شهره بودند و در تربیت حیوانات و طیور و نیز صید ماهی در سواحل دریای سرخ نیز تبحر داشتند. آهنگری و زرگری و نساجی نیز از صنایع معروفشان بود.
یهودیان سایر نقاط حجاز
از مواضع دیگر یهود در حجاز، «مقنا» و «ایله» بود که یهودیانی چون «بنوجنبه»، «مقنا»، «بنوغار» یا «بنوعریض» در آن ساکن بودند. بعد از شکلگیری حکومت اسلامی در مدینه، پیامبر صلی الله علیه و آله با ارسال نامهای از آنان خواستند که یا اسلام بیاورند و یا جزیه بدهند. آنها هم به پرداخت جزیه راضی شدند.
در تیماء و یمامه و عرض نیز تعدادی یهودی ساکن بودند، تجارشان در مکه و دیگر نقاط عربستان تجارت میکردند و مال با ربای زیاد قرض میدادند. وادیالقری نیز از مواضع مهم یهود به شمار میآمد. آنان با اعراب معاهده بسته بودند و در سال هفتم هجرت با حضرت رسول جنگیدند.
عدهای از مطرودین یهود از یمن و یثرب، در طائف بسر میبردند و در آن به تجارت میپرداختند. آنان نیز با قبول صلح پذیرفتند که به پیامبر صلی الله علیه و آله جزیه بپردازند.
حیات سیاسی اجتماعی یهودیان
در حیات اجتماعی و سیاسی یهودیان با اعراب جاهلی، غیر از دین، اختلاف چندانی به چشم نمیخورد. آنها در اکثر امور همچون اعراب جاهلی بودند و این شاید به جهت تأثیر اعرابی بوده که یهودی شده بودند.
یهودیان از اعراب زن میگرفتند و به آنها زن میدادند، لباسشان را به تن میکردند و حتی به رسم اعراب جاهلی، وارد جنگهای جاهلی نیز میشدند و خون همکیشان خود را به زمین میریختند. مغرور بودن به اصالت نژادی و آرزوی حکومت بر مردم، آنان را دائماً به تفرقه افکنی بین رؤسای قبایل و دشمن ساختن آنها وا میداشت، چرا که اتحاد اعراب را خطری جدی برای خود میپنداشتند. مبالغه در مفاسد و کارهای زشت و نیز پیمان شکنی و ضایع ساختن حقوق مردم از مشخصات اصلی دیگرشان برشمرده میشد.
یهودیان در عصر ظهور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
یهودیان قبل از ظهور پیامبر صلی الله علیه و آله پیوسته، از ظهور پیامبر اکرم خبر میدادند و اخبار حضرت را پیوسته در مکه دنبال میکردند؛ اما با ظهور پیامبر صلی الله علیه و آله راه عداوت و دشمنی در پیش گرفتند. دلایل بسیاری برای این دشمنی برشمردهاند که از جمله میتوان به این موارد اشاره کرد: «یهودیان به اصالت نژادی خود همیشه مغرور بودهاند و میخواستهاند به همه مردم خاصه فقرا و ضعفا حکومت نمایند، تصور باطلی داشتهاند که دین آسمانی فقط دین ایشان است و هیچ کس غیر از ایشان، حقی در رسالت و پیامبری ندارد؛ نسبت به اعراب از این لحاظ که برایشان همیشه چیره بودهاند، کینه و عداوت کورکورانه و تقلیدی دارند، شیفتگی ناپسندشان به امور مادی و حرص زشت ایشان بر زندگی و لوازم آن، مبالغه آنها در مفاسد و کارهای زشت و احساس آنها به این که نبوت مردی از عرب چیرگی و سلطهشان را از میان بر خواهد داشت و به سودهای کلانشان از بازرگانی نامشروع و ربا خاتمه خواهد داد، با پیامبر صلی الله علیه آله و مسلمانان عداوت شدیدی ابزار میکردند.
به علاوه، آنان مردمی بودند که تقوی نداشتند، سنگدلی و بیرحمی و ارتکاب به گناه در همه کارهایشان به چشم میخورد. از این رو دشمنیشان نسبت به پیامبر و مسلمانان عرب و عموم بشریت زیاد بود. چنان که حضرت و اصحابش از بدو ورود به مدینه پیوسته مورد هجو و دشنام یهودیان قرار داشته، از تحریض دشمنان اسلام از سوی یهودیان، ایمن نبودند. تا این که سرانجام قبایل یهود، یکی پس از دیگری، مغلوب سپاه اسلام شدند. بسیاریشان کشته و بسیاری هم به سرزمینهای دیگر کوچ کردند.
پانویس
- ↑ علی، جواد؛ المفصل فی تاریخ العرب، بیروت، دارالعلم للملایین و مکتبة النهضة بغداد، چاپ اول، ج6، ص517. (به نقل از اغانی ابوالفرج اصفهانی)
- ↑ ابن خلدون؛ تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبدالمحمد آیتی، مؤسسه مطالعات فرهنگی، چاپ اول، 1363، ج1، ص332.
- ↑ طبری، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، چاپ پنجم، 1375، ج2، ص455؛ مسعودی، علی بن حسین؛ مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارت علمی فرهنگی، چاپ پنجم، 1374، ج1، ص53؛ بلعمی، تاریخنامه طبری، تحقیق محمد روشن، تهران، البرز، 1378، چاپ دوم، ج2، ص689؛ تاریخ ابن خلدون، پیشین، ج1، ص15.
- ↑ المفصل فی تاریخ العرب، پیشین، ج6، ص474.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، پیشین، ج1، ص156 و 155.
- ↑ فرخ، عمر؛ تاریخ الجاهلیه، بیروت، دارالعلم للملایین، چاپ اول، 1964، ص48.
- ↑ یوسفی غروی، محمدهادی؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، قم، مجمع اندیشه اسلامی، 1417، چاپ اول، ج1، ص83.
- ↑ عربی، حسین علی؛ تاریخ تحقیقی اسلام، قم، مؤسسه امام خمینی، 1383، چاپ چهارم، ج1، ص83.
- ↑ تاریخ طبری، پیشین، ج5، ص652؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ترجمه هاشم محلاتی، تهران، انتشارات کتابچی، 1375، ج1، ص13؛ ابن اسحاق، سیرة ابن اسحاق، قم، دفتر مطالعات تاریخ و معارف، چاپ اول، ص52.
- ↑ همان و تاریخ یعقوبی، پیشین، ص241.
- ↑ همان.
- ↑ سیرة ابن اسحاق، پیشین، ص55.
- ↑ تاریخ یعقوبی، پیشین، ص336.
- ↑ صابری، حسین؛ خاتم پیامبران، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1380، چاپ سوم، ج1، ص83.
- ↑ دینوری، اخبار الطوال، تهران، نشر نی، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، ابنقتیبه، المعارف، تحقیق ثروت عکاشه، قاهره، الهیئة المصریه العامه، چاپ دوم، 1992، ص637.
- ↑ عربی، حسین علی؛ تاریخ تحقیقی اسلامی، قم، مؤسسه امام خمینی، 1383، چاپ چهارم، ج1، ص117.
- ↑ ابن اثیر، عزالدین علی؛ الکامل فی التاریخ، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خلیلی، تهران، مؤسسه مطبوعایت علمی، 1371، ج6، ص226.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، پیشین، ج1، ص333.
- ↑ الکامل، پیشین، ص226.
- ↑ تاریخ طبری، پیشین، ص249.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، پیشین، ج1، ص334.
- ↑ تاریخ یعقوبی، پیشین، ص249.
- ↑ ولفنسون، اسرائیل؛ تاریخ الیهود فی بلاد العرب فی الجاهلیه و صدرالاسلام، مصر، مطبعه اعتماد، 1927، ص158؛ المفصل فی تاریخ العرب، پیشین، ص536.
- ↑ المفصل فی تاریخ العرب، پیشین، ص536.
- ↑ السیرة النبویه، پیشین، ج2، ص75.
- ↑ المفصل فی تاریخ العرب، پیشین، ص530.
- ↑ ابن سعد، طبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلملیه، چاپ اول، 1990، ج1، ص212.
- ↑ المفصل فی تاریخ العرب، پیشین، ص529.
- ↑ همان، ص525.
- ↑ بلاذری، احمد بن یحیی؛ فتوح البلدان، ترجمه محمد توکلی، تهران، نشر نقده، چاپ اول، 1337، ص84.
- ↑ المفصل فی تاریخ الفرب، پیشین، ص532.
- ↑ ابن هشام، السیره النبویه، تحقیق مصطفی السقا و ابراهیم الأبیاری، بیروت، دارالمعرفه، ج1، ص540.
- ↑ المفصل فی تاریخ العرب، پیشین، ص516.
- ↑ بیهقی، احمد بن حسین؛ دلائل النبوه، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، علمی فرهنگی، 1361، ج1، ص37.
- ↑ همدانی، اسحاق بن محمد؛ سیرت رسول الله، تحقیق اصغر مهدوی، تهران، خوارزمی، چاپ سوم، 1377، ج1، ص253.
- ↑ دلائل النبوه، پیشین، ص37.
- ↑ تاریخ طبری، پیشین، ج3، ص1003؛ سیرت رسول خدا، پیشین، ج2، ص632.
منابع
- سید علی اکبر حسینی، یهودیت، دانشنامه پژوهه، تاریخ بازیابی: 26 فروردین 1392.